ارگاصم چیز خوبیست.
یکی از معدود اتفّاقاتی که باعث میشود به خدا و نظریهَی « هدفمند بودن آفرینش،
حتَی در مورد سوسک و مگس و-حتّی- مرد » ایمان بیاوری. فردای معجزه، داشتم با پیامبر صحبت
میکردم. و از آنجا که ارتباط کماکان تازه است، هنوز سؤالات زیادی پا در هوا مانده
بود. این که بار اوّل چطور اتفّاق افتاده و الخ. و وقتی برایش توضیح دادم که در
تمام زندگیم تنها وقتی که زنبورها و مگسهای ذهنم ساکت شدهاند، وقتی بوده که از
نظر جسمی آنقدر خسته بودهام که خونی به مغز نمیرسیده، با تعجّب پرسید:« پس تمام این
مدّت فکرهای دیگری هم توی سرت هستند؟؟؟» پرسید: «حتّی در ارگاصم؟؟؟» و وقتی سرم را تکان دادم با خنده پیشنهاد
داد که بروم و فیلسوف بشوم. خیلی جدَی سرم را تکان دادم: نه! همان فکرهای خودم برایم
کافی هستند....